-
بدون شرح..............
شنبه 6 اسفندماه سال 1384 00:58
شما بگید چی مشه گفت در مورد این تصویر
-
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
پنجشنبه 4 اسفندماه سال 1384 15:25
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است شمشاد خانه پرور ما از که کمتر است ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفتهای کت خون ما حلالتر از شیر مادر است چون نقش غم ز دور ببینی شراب خواه تشخیص کردهایم و مداوا مقرر است از آستان پیر مغان سر چرا کشیم دولت در آن سرا و گشایش در آن در است یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب کز هر زبان که میشنوم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 بهمنماه سال 1384 11:29
زآنگه که ترابرمن مسکین نظراست آثارم از آفتاب مشهور تر است گر خود همه عیبها بدین بنده دراست هر عیب که سلطان بپسندد هنر است
-
روز مهرورزی......
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1384 11:16
سلام خدمت همه دوستان و بازدید کنندگان عزیز موضوعی است که ذهن این حقیر فقیر سراپا تقصیر رو به خودش مشغول کرده و مایلم نظر عزیزان رو هم بدونم . چند روزی است که در ئی میلها و پیامهای کوتاه موبایلها و ..... روز ولنتاین به یکدیگر تبریک گفته میشه!! نمیدونم چرا ما ایرانیها با فرهنگ غنی و معنوی چند هزار ساله همیشه به دنبال...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1384 12:35
گر طالب همدم نکوئی ای دوست اخلاق نکو طلب که دل در پی اوست بشنو ز امام هشتم این طرفه حدیث ارزنده ترین دوست همان خلق نکوست
-
ایران
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1384 09:48
گرداننده این وبلاگ مراتب انزجار خود را از برخورد زورگویانه و خودخواهانه ی کشورهایی که حتی حق تحقیق و تفکر در مورد مسائل علمی را از کشورهای دیگر سلب میکنند ، اعلام داشته و مواضع آنان را محکوم مینمائیم البته از مسئولینی که طی دو سال و نیم با سفرهای توریستی خود به اروپا ، ظاهرا بیشتر به طول کشیدن این کشمکش مایل بوده و...
-
حکایت عشق.............
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1384 16:17
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی جانا روا...
-
حکایت کرده اندکه .....
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1384 16:16
یکی از دزدان ماوراءالنهر به نیشابور آمد و به خزانه موید نقبی زد و از نقود و جواهر هر چه توانست برداشت و به در نقب آورد. در شب تاریک آنجا چیزی دید که روشنایی می زد گمان برد که گوهر شب چراغ است چون آنرا برگرفت بس عظیم بود! متحیر شد که این چه چیز است؟ زبان بر آن نهاد تا مگر به حس چشایی معلوم گردد. چون بدید که تخته ای نمک...
-
حکایت کرده اند که .....
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1384 15:29
شیخ ابوالحسن نوری را با جماعتی صوفیان به تهمت زندقه بگرفتند. و به نزدیک خلیفه وقت بردند خلیفه فرمود تا ایشان را سیاست کنند. چون ایشان را در موضع سیاست آورند . ابوالحسن پیش آمد و جلاد را گفت: نخست مرا بکش! جلاد گفت: این چه آرزو است که تو میخواهی؟ ابوالحسن گفت: زندگانی یکساعت بر یاران ایثار کردم! کسی این خبر را به سمع...
-
حکایت کرده اندکه .....
شنبه 1 بهمنماه سال 1384 14:57
گویند مردی دعوی جوانمردی کرد به نیشابور... وقتی بدآنجاشد مردی او را مهمان کرد و گروهی جوانمرد با وی بودند..... چون طعام بخوردند کنیزکی بیرون آمد و آب بر دست ایشان میریخت نیشابوری دست نشست ؛ گفت: از جوانمردی نبود که زنان آب بر دست مردان ریزند! یکی از ایشان گفت: چندین سال است که در این سرای می آیم و ندانستم که آب بر دست...
-
مواظب باشید سرتون گیج نره!!!!!!!!!
شنبه 1 بهمنماه سال 1384 14:46
-
عید سعید غدیر خم مبارکباد
چهارشنبه 28 دیماه سال 1384 12:00
مردی ز کننده در خیبر پرس اسرار کرم زخواجه قنبر پرس گر طالب فیض حق بصدقی حافظ سرچشمه آن ز ساقی کوثر پرس
-
اگه شما جای این بابا بودید چه احساسی داشتید؟؟!!!!!!!
چهارشنبه 28 دیماه سال 1384 11:50
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 دیماه سال 1384 19:51
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 دیماه سال 1384 12:05
کی رفته ای ز دل که تمنا کنم ترا کی بوده ای نهفته که پیدا کنم ترا غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور پنهان نگشته ای که هویدا کنم ترا با صد هزار جلوه برون آمدی و من با صد هزار دیده تماشا کنم ترا
-
من....
پنجشنبه 22 دیماه سال 1384 11:37
بزرگی را پرسیدند راه از کدام جانب است؟ گفت: از جانب تو نیست چون از تو گذشت از همه جانب هاست!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 دیماه سال 1384 00:07
خدایا ، اگر برای آن به سوی تو می آیم که مرا از شعله های دوزخ نجات بخشی بگذار که در آن جا بسوزم و اگر برای آن به سوی تو می آیم که لذت بهشت را به من بخشی بگذار که در های بهشت به رویم بسته شود اما اگر برای خاطر تو به سویت می آیم خدایا ، مرا از خویش مران متبرکم کن تا در کنار زیباییی جاودانه ات تا ابد لانه کنم .
-
بر رهگذر بلا نهادم دل را
شنبه 17 دیماه سال 1384 00:29
بر رهگذر بلا نهادم دل را خاص از پی تو پای گشادم دل را از باد مرا بوی تو آمد امروز شکرانهی آن به باد دادم دل را
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 دیماه سال 1384 11:07
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید حال ما در فرقت جانان و ابرام...
-
منـم که گوشه میخانه خانقاه من است
یکشنبه 11 دیماه سال 1384 23:52
منـم که گوشه میخانه خانقاه من است دعای پیر مغان ورد صبحگاه مـن اسـت گرم ترانـه چنگ صبوح نیست چـه باک نوای من به سحر آه عذرخواه من اسـت ز پادشاه و گدا فارغـم بـحـمدالـلـه گدای خاک در دوست پادشاه من اسـت غرض ز مسجد و میخانهام وصال شماست جز این خیال ندارم خدا گواه مـن اسـت مـگر بـه تیغ اجل خیمه برکنـم ور نی رمیدن از در...
-
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
یکشنبه 11 دیماه سال 1384 23:41
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است وز پی دیدن او دادن جان کار مـن اسـت شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز هر که دل بردن او دید و در انکار من است ساروان رخـت به دروازه مـبر کان سر کو شاهراهیسـت که منزلگه دلدار من است بـنده طالـع خویشم که در این قحط وفا عشق آن لولی سرمست خریدار من است طبلـه عـطر گـل و زلف عبیرافشانش...
-
زیبایی
یکشنبه 11 دیماه سال 1384 15:51
چشمی دارم همه پر از صورت دوست بادیده مراخوش است چون دوست دراوست از دیده و دوست فرق کردن نه نکوست یا اوست بجای دیده یا دیده هموست ********************************* خواهی که بهین کار جهان کار تو باشد زین هردو یکی کار کن از هر چه کنی بس یا فایده ده زآنچه بدانی دگری را یا فایده گیر آنچه ندانی ز دگر کس...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 دیماه سال 1384 18:25
عصیان خلایق ارچه صحرا صحراست در پیش عنایت تو یک برگ گیاست هر چند گناه ماست کشتی کشتی غم نیست که رحمت تو دریا دریاست ************************************************* آنکس که سرت برید غمخوار تو اوست وانکو کلهت نهاد طرار تو اوست وانکس که ترا بار دهد بار تو اوست وانکس که تو را بی تو کند یار تو اوست
-
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
پنجشنبه 8 دیماه سال 1384 09:58
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد ترازو گر نداری پس تورا زو ره زند هر کس یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد تورا بر در نشاند او به طراری که می آیم تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد به...
-
حکایت کرده اند که .....
شنبه 3 دیماه سال 1384 15:58
مجنون روزی در دشت سگی بدید . او را بنواخت و بدو شاد گشت . گفت چرا بدین سگ شاد شدی ؟ گفت که روزی به کوی لیلی گذشته است من آن کس را چو چشم خویش دارم که چشمش دیده باشد روی یارم ابو نصر احمد بن محمد بن نصر بخاری
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 دیماه سال 1384 15:53
خوشتر از دوران عشق ایام نیست بامداد عاشقان را شام نیست مطربان رفتند و صوفی در سماع عشق را آغاز هست انجام نیست ********************** غم خوردن این جهان فانی هوس است وز هستی تا به نیستی یک نفس است نیکوئی کن اگر ترا دسترس است کاین عالم یادگار بسیار کس است
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 دیماه سال 1384 18:23
عقل در سودای عشق استاد نیست عشق کار عقل مادر زاد نیست عشق اینجا آتش است و عقل دود عشق چون آمد گریزد عقل زود
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1384 13:44
-
حدیث
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1384 13:38
پیامبر (ص) : جبرئیل امین از سوی رب العالمین بر من نازل شد و این پیام آورد: « یا محمد! بر تو باد که مراقب حسن خلق خود باشی که بد خویی خیر دنیا و آخرت را از آدمی می برد» پس از آن فرمود : بدانید که شبیه ترین شما به من، خوشخوترین شماست
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 آذرماه سال 1384 12:48
داستان قلندریان میگویند سبب اینکه شیخ جمال الدین ساوه ای ( پیشوای گروه معروف قلندریان) ریش و ابروان خود را تراشید این بود که او مردی زیبا و نیکو روی بود. زنی از اهل ساوه خاطرخواه او شد ، بطوریکه مکرر پیغام باو میفرستاد و سر راه بر او گرفته ، اظهار عشق میکرد و شیخ امتناع می نمود و از قبول تمنای او خودداری میکرد. زن چون...