نهان در جهان
نهان در جهان

نهان در جهان

حکایت کرده اند که .....

 

 

شیخ ابوالحسن نوری را با جماعتی صوفیان به تهمت زندقه بگرفتند. و به نزدیک خلیفه وقت بردند

 خلیفه فرمود تا ایشان را سیاست کنند.

چون ایشان را در موضع سیاست آورند . ابوالحسن پیش آمد و جلاد را گفت:

نخست مرا بکش!

جلاد گفت: این چه آرزو است که تو میخواهی؟

ابوالحسن گفت: زندگانی یکساعت بر یاران ایثار کردم!

کسی این خبر را به سمع خلیفه رسانید

خلیفه ایشان را باز خواند.  شیخ نوری او را کلماتی گفت که خلیفه بیهوش شد و چون بهوش آمد فرمود:

که دست از ایشان بدارند .   که اگر ایشان زندقه اند در عالم موحد و مومن نیست

محمد عوفی  

نظرات 4 + ارسال نظر
مهدی دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 15:48 http://lastword.blogsky.com

حکایت جالبی بود

بزرگ سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 06:36 http://ahletamiz.blogfa.com/

درود
شیخ ابوالحسن،عارف بزرگی بود حتی جنید به او ارادت داشت
وهمین ایثار او بس که ما هم به او ارادت داشته باشیم
بدرود

سهیل سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 15:48 http://sobhe.blogfa.com/

سلام و وقت بخیر اینگونه است که انسان نشان میدهدم بزرگی و کرامت در چیست و در کجاست باشد که ما نیز شاید یاد گیریم در این وانفسایی که همه چیز را برای خود برمی گزینیم و هیچ غیر خود نمیبینیم
میزبان هر روز شما با حافظ : سهیل

ساحل شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:30

بازم سلام
ای گفتی ای گفتی چقدر جالب میگی این چیزارو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد