نهان در جهان
نهان در جهان

نهان در جهان

خداجون

 

ازکجا بگویم؟! 

  

میخواستم از هجران بگم؛

دیدم تو که هر لحظه بامنی! 

 

گفتم از دوری بگم؛

دیدم نه! تو که در سراسر وجودمی! 

 

خواستم از دلتنگی بگم؛

دیدم نه! تو که خود دل و جان منی! 

 

گفتم از زیبائیت بگم؛

دیدم نه! زبانم قادر به وصف اینهمه زیبائی نیست! 

 

گفتم از کوتاهی عمر بگم؛

دیدم نه! تو که بقدر عمرآفرینش بمن عمر دادی! 

 

خواستم از درازی عمر بگم؛

دیدم نه! با تو یک لحظه است! 

 

گفتم از هوا بگم؛

دیدم نه! توخودِ نفسی! 

 

خواستم از حرارت خورشید بگم،

دیدم نه! از حرارت تو کمتره!  

 

گفتم از باغها و بوستانهابگم؛

دیدم نه! تمام گلها وگلستانها در وجود تو! 

 

گفتم از بوی خوش بگم،

دیدم نه! مشام دلم جز بوی تو نمیشنوه! 

 

گفتم از زلالی آب بگم،

دیدم نه! چشمه وجود تو زلالترین آب حیاته! 

 

گفتم از شبهای پرستاره بگم؛

دیدم نه! آسمان چشمم از تو ستاره بارونه! 

  

گفتم از غم بگم؛

دیدم نه! با تو غمی نمیبینم!  

 

گفتم شادی رو میتونه آدم نشون بده؛

دیدم نه! شادی عشق تو را نمیتونم نشون بدم! 

 

و...

ولی خوشحالم آنچه را که میخواستم بگم تو خود میدانی! 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد