-
خوردن و گفتن و خفتن
جمعه 27 شهریورماه سال 1394 09:11
آورده اند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او. شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند. شیخ پیش او رفت و سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داد و پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی....
-
حقیقت حج
یکشنبه 23 فروردینماه سال 1394 12:13
عبدالله مبارک به حج رفته بود، وقتی در خواب دید که فرشته ای به او گفت :از ششصد هزار حاجی کسی حاجی نیست، مگر علی بن موفق کفشگری در دمشق که به حج نیامد. عبدالله به دمشق رفت و علی بن موفق را دید که پاره دوزی(پینه دوزی، تعمیر ووصله کردن کفش های خراب و پاره) میکند پرسید چه کردی با اینکه امسال به حج نرفتی از میان همه حجاج...
-
چندمین روز ماه متولد شده اید؟
دوشنبه 25 آذرماه سال 1392 13:15
ﺭﻭﺯ 1 ) ﺧﯿﻠﯽ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭﯾﺪ ﺭﻭﺯ 2 ) ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺣﺪ ﺗﻌﺎﺩﻝ ﺍﺳﺖ ﺭﻭﺯ 3 ) ﺭﻓﺘﺎﺭﺗﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺭﻭﺯ 4 ) ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﻋﻤﻞ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﻮﺏ ﻓﮑﺮﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﺭﻭﺯ 5 ) ﺍﺯ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﻟﺬﺕ ﻣﯽ ﺑﺮﯾﺪ ﺭﻭﺯ 6 ) ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪﺍﻥ ﯾﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﺭﺳﺎﻧﯿﺪ ﺭﻭﺯ 7 ) ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﺍﻃﺮﺍﻓﺘﺎﻥ ﺣﺴﺎﺱ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﺭﻭﺯ 8 ) ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺷﺎﺩ ﻭ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﯾﺪ...
-
آرام جان
جمعه 13 شهریورماه سال 1388 23:13
دانی که کدامین شب و روز است که عاشق خشنود دلی دارد و خوشبوی مشامی شامی که شمال آورد از دوست نسیمی صبحی که صبا آورد از یار پیامی
-
مستی
یکشنبه 21 تیرماه سال 1388 23:15
من و انکار شراب این چه حکایت باشد غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد تا بغایت ره میخانه نمی دانستم ورنه مستوری ما تا به چه غایت باشد زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد زاهد ار راه برندی نبرد معذورست عشق کاریست که موقوف هدایت باشد من که شبها ره تقوی زده ام با دف و چنگ این زمان سر بره...
-
خداجون
جمعه 15 خردادماه سال 1388 17:05
ازکجا بگویم؟! میخواستم از هجران بگم؛ دیدم تو که هر لحظه بامنی! گفتم از دوری بگم؛ دیدم نه! تو که در سراسر وجودمی! خواستم از دلتنگی بگم؛ دیدم نه! تو که خود دل و جان منی! گفتم از زیبائیت بگم؛ دیدم نه! زبانم قادر به وصف اینهمه زیبائی نیست! گفتم از کوتاهی عمر بگم؛ دیدم نه! تو که بقدر عمرآفرینش بمن عمر دادی! خواستم از درازی...
-
یار
چهارشنبه 18 دیماه سال 1387 17:06
بحسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد ترا دراین سخن انکار کار ما نرسد هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی به دلپذیری نقش نگار ما نرسد
-
یاد ایامی
جمعه 13 دیماه سال 1387 12:05
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 دیماه سال 1387 19:20
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است دردا که این معما شرح و بیان ندارد
-
شمع
سهشنبه 26 آذرماه سال 1387 20:27
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع بی جمال عالم آرای تو روزم چون شب است با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع
-
محبوب
سهشنبه 28 آبانماه سال 1387 19:42
برای شنیدن این غزل با صدای استاد موسوی گرمارودی روی شعر کلیک کنید
-
محبوب
جمعه 10 آبانماه سال 1387 14:26
زان خوبتری که کس خیال تو کند یا همچو منی فکر وصال تو کند الحق که بر آفرینش خود ناز د ایزد که تماشای جمال تو کند
-
دوست
جمعه 26 مهرماه سال 1387 21:36
به دوست نامه نوشتن شعار بیگانه است به شمع نامه پروانه بال پروانه است
-
ای گل تازه که بویی ز وفا نیست ترا
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1385 15:57
ای گل تازه که بویی ز وفا نیست ترا خبر از سرزنش خار جفا نیست ترا ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست ترا با اسیرغم خود رحم چرا نیست ترا
-
دل من کار تو دارد , گل گلنار تو دارد
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1385 00:35
دل من کار تو دارد , گل گلنار تو دارد چه نکو بخت درختی که برو بار تو دارد چه کند چرخ فلک را؟چه کند عالم شک را؟ چه بر آن چرخ معانی مهش انوار تو دارد مولانا
-
جمع تو دیدم پس از این هیچ پریشان نشوم
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1385 17:37
جمع تو دیدم پس از این هیچ پریشان نشوم راه تو دیدم پس از این همره ایشان نشوم شاه زمینی و زمان همچو خرد فاش و نهان پیش تو ای جان جهان جمله چرا جان نشوم
-
ماه میهمانی خدا بر شما مبارکباد
دوشنبه 3 مهرماه سال 1385 11:02
-
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1385 18:23
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد احسان تو را شمار نتوانم کرد گر بر تن من زبان شود هر مویی یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
-
مولانا
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1385 02:36
با هر دو جهان چو رنگ باید بودن بیزار ز لعل و سنگ باید بودن مردانه و مرد رنگ باید بودن ور نی به هزار ننگ باید بودن مولانا
-
یاد یاران
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1385 16:27
گر چه یاران فارغند از یاد من از من ایشان را هزاران یاد باد
-
ما گدایان خیل سلطانیم
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1385 16:12
ما گدایان خیل سلطانیم شهربند هوای جانانیم بنده را نام خویشتن نبود هر چه ما را لقب دهند آنیم گر برانند و گر ببخشایند ره به جای دگر نمیدانیم چون دلارام میزند شمشیر سر ببازیم و رخ نگردانیم دوستان در هوای صحبت یار زر فشانند و ما سر افشانیم هر گلی نو که در جهان آید ما به عشقش هزاردستانیم تنگ چشمان نظر به میوه کنند ما...
-
بعثت پیامبر مکرم اسلام مبارک
دوشنبه 30 مردادماه سال 1385 16:55
ای عشق توام پر تویی از مهر خدایی دنیای من از پر تو عشق تو طلایی من از همه سو بهر تو بازو بگشایم باشد که تو باز آیی و بازو بگشایی
-
در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه
سهشنبه 24 مردادماه سال 1385 17:44
در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه به من کم میکنی لطفی که داری این زمان یا نه گمان دارندخلقی کز تو خواریها کشم آخر عزیز من یقین خواهد شد آخر این گمان یا نه سخن باشد بسی کز غیر باید داشت پوشیده نمیدانم که شد حرف منت خاطر نشان یا نه بود هر آستانی را سگی ای من سگ کویت تو میخواهی که من باشم سگ این آستان یا نه...
-
تبریک.....تبریک
دوشنبه 16 مردادماه سال 1385 16:11
سلام ولادت مهر سپهر سروری مولای متقیان امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام وروز پدر را به تمامی پدران و دوستان و محبانش تبریک و تهنیت عرض مینمایم
-
مادر
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 11:20
در دفتر معلم و آموزگار نیست آن تربیت که زاده ی دامان مادر است رفتار مادر از پی سر مشق کودکان بهتر ز هر کتاب و ز هر دفتر است
-
کیمیا
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1385 15:28
از گل فروش لاله رخی لاله میخرید میگفت بی تبسم گل خانه بی صفاست گفتم صفای خانه کفایت نمی کند باید صفای روح بیابی که کیمیاست خوبست ای کسیکه به گلزار زندگی روی توهمچولاله صفابخش ودلرباست روح تو نیز چون رخ تو با صفا بود تابنگری که خانه ی توخانه ی خداست فریدون مشیری
-
عشق حقیقی
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1385 16:52
هر که را در عشق ثابت شد قدم برگذشت از کفر واز اسلام هم عشق را با کافری خویشی بود کافری خود مغز درویشی بود چون تو را این کفر و این ایمان نماند این تن و دل گم شد و این تن نماند بعد از آن مردی شوی این کار را مرد باید اینچنین اسرار را پای در نه همچو مردان ومترس در گذر از کفر و از ایمان مترس عطار ********** البته بازم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 خردادماه سال 1385 01:22
اندر ره انتظار چشمی که مراست بی نور شد و وصال تو ناپیداست من نام بگرداندم و یعقوب شدم ای یوسف من نام تو یعقوب چراست
-
بدون شرح
سهشنبه 16 خردادماه سال 1385 10:52
-
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا
چهارشنبه 10 خردادماه سال 1385 23:53
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره را آن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا ای جان جان جان جان ما نامدیم از بهر نان برجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا اول بگیر آن...