-
به تنبل یه فرمون بده تا صد تا پند پدرونه یادت بده!
سهشنبه 9 خردادماه سال 1385 15:28
پدری پسر تنبلش را فرمان داد تا یک من سنگ ترازو بیاورد. گربه ای در اتاق بود؛ پس پسر به پدر گفت: این گربه را چند بار کشیده ام و درست به اندازه یک من وزن دارد! پدر گفت: نیم ذرع بیاور. گفت: دم این گربه درست نیم ذرع طول دارد! پس گفت: بیرون را ببین که آیا باران میاید یا نه؟ گفت: این گربه همین لحظه از بیرون آمد٬ دست به پشتش...
-
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1385 17:01
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است جانا به حاجتی که تو را هست با خدا کآخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است ای پادشاه حسن خدا را بسوختیم آخر سوال کن که گدا را چه حاجت است ارباب حاجتیم و زبان سوال نیست در حضرت کریم تمنا چه حاجت است محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست چون رخت از آن توست به...
-
خاطرات سفر به ترکیه سال ۱۳۸۱ قسمت آخر
سهشنبه 2 خردادماه سال 1385 14:34
دوشنبه 31/4/81 آقای سلطانی نیز همزمان با ما به مرز رسید. خاتمه تشریفات گمرکی در ایران همزمان با اذان صبح بود و بیچاره آقای سلطانی ظاهرا دوباره گیر ماشین پلیس ارزنجان افتاده بود و 80 دلار دیگر جریمه اش کرده بودند و جمعا 160 دلار در مرز پرداخت کرد. هوا کم کم روشن میشد وما حسابی خسته وگرسنه وخواب آلوده بودیم به هر تقدیر...
-
مد
یکشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1385 17:53
به مد پوشان بگویید: آخرین مد کفن است!
-
دریا
یکشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1385 17:27
دریا حسرت نبرم به خواب آن مرداب کآرام درون دشت شب خفته ست دریایم و نیست باکم ازطوفان دریا همه عمر خوابش آشفته ست شفیعی کدکنی
-
خاطرات سفر به ترکیه سال ۱۳۸۱ قسمت دهم
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1385 16:33
یکشنبه 30/4/81 دیروز چیزی درحدود 750 کیلومتر رانندگی کردیم ودرحدود 850 کیلومتر تامرزفاصله داشتیم . علی که حسابی بریده بود میگفت : میخواهد زودتر به خونه برسه و هرطوری شده باید شب به مرز برسیم ! ، بهمین خاطر باتمام سرعت براه افتادیم. بعد از شهر «سیواس» و قبل از «رفاحیه» حدود 100 کیلومتر مانده به ارزنجان ، اتومبیل بنزی...
-
خاطرات سفر به ترکیه سال ۱۳۸۱ قسمت نهم
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1385 15:54
شنبه 29/4/81 ساعت 4 صبح پس از بسته بندی اسباب ولوازم ، استانبول را به مقصد تهران ترک کردیم. عبور از خیابانهای نسبتاً خلوت شهر همزمان بود با تعطیلی کلوپهای شبانه که خود، حکایتی شنیدنی و دیدنی داشت !. موتورها باید کمی داغ میشدند، بهمین خاطر پس از قرارگرفتن در اتوبان ودر شان ه خاکی بصورت سِرمخفی ، قاتل ناپیدا ! ازتاریکی...
-
خاطرات سفر به ترکیه سال ۱۳۸۱ قسمت هشتم
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1385 12:00
پنجشنبه 27/4/81 صبح پس از بیدار شدن از خواب جهت صرف صبحانه به پشت بام هتل که جای خوش منظره ای بود رفته و صبحان ه مفصلی خوردیم. صبحانه بصورت دلخواه عبارت بود از: نان، پنیر، کره، عسل، 3نوع مربّا، کالباس وسوسیس، هندوانه، زیتون، خیار، گوجه فرنگی، آب پرتقال، چای و قهوه. علی جایی برای ناهار نگذاشت!! هوا در استانبول بسیار...
-
خاطرات سفر به ترکیه سال ۱۳۸۱ قسمت هفتم
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1385 17:12
سه شنبه 25/4/81 امروز بیشتر صرف استراحت دادن به خودمون و موتورهایمان شد وضمن سرویس موتورها ، گشت وگذاری نیز در شهرکردیم. دریای آنتالیا هم متلاطم بود، بهمین خاطر علی تصمیم گرفت در هتل استراحت کند ومن جهت استفاده از دریا یه سر به آلانیا بروم و برگردم ! چهارشنبه 26/4/ 81 صبح زود بدون صرف صبحانه آنتالیا را به مقصدِ...
-
خاطرات سفر به ترکیه سال ۱۳۸۱ قسمت ششم
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1385 15:25
دوشنبه 24/4/81 صبح پس ازبیدار شدن ازخواب و صرف صبحانه، باعلی به ساحل رفته تا ، تنی به آب بزنیم . خیابان اصلی آلانیا در امتداد دریا بود بطوریکه سمت شمال خیابان هتلها و فروشگاهها قرار داشت و سمت جنوب خیابان هم رستورانهای ساحلی ، سپس به عرض حدود 100 متر فضای خشک ساحلی مملو از جمعیت و متصل به دریای زیبای مدیترانه با آبی...
-
حکایت
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1385 12:29
از بایزید بسطامی پرسیدند: عمر تو چند است؟ گفت: چهارسال! گفتند: این چگونه باشد؟ گفت: هفتاد سال است تا در حجاب دنیا مانده ام اما چهار سال است که وی را می بینم و روزگار حجاب از عمر نشمارم.
-
خاطرات سفر به ترکیه سال ۱۳۸۱ قسمت پنجم
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1385 14:03
یکشنبه 23/4/81 صبح زود باک موتورعلی رابازکرد ه وباچسب دوقلومحل نشت بنزین راآب بندی نمودیم وپس ازصرف صبحانه به طرف آنتالیا براه افتادیم. این قسمت ازمسیرواقعاً زیبا وشگفت انگیزبود واصلاً فکرش راهم نمیکردیم، بطوریکه جاده دربعضی قسمتها درامتدادساحل و کنار دریا واقع میشد وجمعیتی مشغول آبتنی، وبعضی جاها درارتفاعات سربه فلک...
-
خاطرات سفر به ترکیه سال ۱۳۸۱ قسمت چهارم
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1385 10:55
شنبه 22/4/81 صبح پس از صرف صبحانه، «مالاتیا » را به مقصد شهرمرسین ترک کردیم. درخارج شهر روغن موتورها راتعویض وزنجیرها راریگلاژ و روغن کاری کرده ودرجاده های زیبای این مسیر قرارگرفتیم. با وجود اینکه این قسمت از کشور عریض ترکیه یعنی قسمت شرق ترکیه مسیر وقت گیر و نفس گیری هست و پیچ و خم های زیادی دارد، ولی زیبائیهای طبیعی...
-
خاطرات سفر به ترکیه سال ۱۳۸۱ قسمت سوم
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1385 11:14
جمعه 21/4/81 صبح پس ازصرف صبحانه بانانهای خوبی که یک ذره از آن را نمیتوان نخورد!! ، بطرف شهر مالاتیا براه افتادیم. درسرراهمان به این شهر، ازشهرهای بینگول و الازیغ عبور کردیم. جاده های این مسیرکاملاً کوهستانی ، خلوت (بطوریکه شاید هر نیم ساعت ما یک ماشین میدیدیم!!) ، سرسبزوبسیارزیباوپرجاذبه بود وهمین امرموجب کندی...
-
خاطرات سفر به ترکیه سال ۱۳۸۱ قسمت دوم
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1385 09:50
پنجشنبه 20/4/81 صبح پس از بیدارشدن ازخواب وخوردن صبحانه، باک بنزین را تا جایی که میشد پرکرده وراهی محوطة گمرک شدیم (بنزین در ترکیه بطور متوسط لیتری 1200 تومان بود!) . در محوطة گمرکی، صف طولانی تریلیهایی که منتظر ورودبه خاک ترکیه بودند بیش از هرچیز جلب توجه میکرد. ساختمانها ومحوطة گمرک ایران نسبت به 2 سال پیش بسیار شیک...
-
خاطرات سفر به ترکیه سال ۱۳۸۱ قسمت اول
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1385 12:42
ضمن عرض سلام خدمت تمامی بزرگواران و بازدید کنندگان ارجمند مدتی مشغول مطالعه و جمع آوری مطالب ارزشمند خواهم بود و امیدوارم در آینده با دستانی پر وبلاگ را بروز کرده و محیطی معنوی فراهم نماییم بهمین خاطر مدتی را به ثبت خاطرات یکی از سفرهای خود می پردازم امیدوارم سودمند باشه و ما را از نظرات خودتون بهره مند کنید پس از...
-
نظامی
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1385 13:29
ضمن پوزش از بازدیدکنندگان عزیز و محترم و شرمسار از اینکه بر سفره حقیر طعام قابلی نمی یابید و اسباب پذیرایی فراهم نیست . انشالله بزودی وبلاگ را بروز خواهیم نمود. سخن کو از سر اندیشه ناید نوشتن را و گفتن را نشاید سخن کم گوی تا در کارگیرند که در بسیار بد بسیار گیرند چو نتوان راستی را درج کردن دروغی را چه باید خرج کردن
-
نیکی
شنبه 19 فروردینماه سال 1385 13:17
غم خوردن این جهان فانی هوس است وز هستی تا به نیستی یک نفس است نیکویی کن اگر ترا دسترس است کاین عالم یادگار بسیار کس است
-
سال نو مبارک
شنبه 5 فروردینماه سال 1385 13:12
-
سال نو مبارک
شنبه 5 فروردینماه سال 1385 13:02
بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را از آن پیغمبر خوبان پیام آورد مستان را جهان را گر بهار آورد ما را روی یار آورد ببین کز جمله دولتها کدام آورد مستان را
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1384 23:35
سلام سال نو بر همه دوستان خوبم مبارک و خجسته باد با آرزوی سالی با برکت و شاد ی و موفقیت برای شما دوستان خوبم و عرض تسلیت اربعین حسینی خدمت شما سروران
-
گوهر جان آدمی
سهشنبه 23 اسفندماه سال 1384 12:40
گوهر جان آدمی ای یار جها نـدیـده بگو تا ز کیانـیـم خود را چه شناسیم چه گوییم و چه دانیم تا خودزکجاییم وچه چیزیم وچه جنسیم دیویـم و سبــاعـیم و یـا زآدمیــانـیـم زآبیـم و زخاکـیم و ز بادیـم و ز آتـش یـا خـود ز معـادن ز نبات و حیوانیـم ای بـفـرما که دلم خون شـد ازیـن فکـر ما نطـفه ی جسمیـم و یا نقطه ی جانیـم در بوتۀ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1384 11:37
ازدواج در گفتار بزرگان ازدواج کردن و ازدواج نکردن هر دو موجب پشیمانی است. سقراط ازدواج پیوندی است که از درختی به درخت دیگر بزنند . اگر خوب گرفت هر دو زنده می شوند واگر بد شد هر دو می میرند. سعید نفیسی ازدواج عبارت است از سه هفته آشنایی ، سه ماه عاشقی ، سه سال جنگ و سی سال تحمل. تن قبل از ازدواج درباره اطفال 6 نظریه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 اسفندماه سال 1384 17:29
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند هاتف آنروز به من مژده این دولت داد وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
-
نهان در جهان
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1384 16:38
-
...........
شنبه 13 اسفندماه سال 1384 14:13
-
حقیقت انسانی
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1384 13:00
در سعه و احاطه حقیقت انسانی درجهان گرعاشقی هست ای مسلمانان منم کافری یا مومنی یا راهبی هست آن منم بایزید و شبلی و معروف کرخی یا جنید شافعی و بو حنیفه مالک و شیبان منم عرش وفرش ولوح وکرسی ازثریا تا ثری هرچه بینی اندرآن باوصل وبا هجران منم قابَ قوسَینُ و تدلی و دنی هر سه به هم بلکه انجیل و زبور ومصحف و قرآن منم عُزی و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 اسفندماه سال 1384 17:36
دلم که شکوه ز دست تو با خدا میکرد به یاد توست همه لحظه های هستی من میان شکوه نهانی ترا دعا میکرد دل تو کاش که یک لحظه یاد ما میکرد
-
سیرت
یکشنبه 7 اسفندماه سال 1384 11:01
ابراهیم ادهم از طایفه صوفیان دمشق پرسید: سیرت شما چیست؟ گفتند: اگر بیابیم بخوریم و اگر نه صبر کنیم. ابراهیم بخندید و گفت : سگان بلخ را همین خاصیت است! گفتند سیرت صوفیان شما چیست؟ گفت: اگر بیابند ایثار کنند و اگر نیابند شکر گویند روضه خلد « مجد خوافی »
-
اتحاد.......
یکشنبه 7 اسفندماه سال 1384 10:59
ضمن توصیه به خویشتن داری و تفکر بیشتر . اهانت راهزنان دین و معنویت به مقدسات اسلامی را تسلیت عرض مینماییم کاروانی از مردمان کاشان به حاکم شکایت بردند که: دو راهزن کاروان صد نفری ما را غارت کردند!! حاکم به تعجب پرسید: چگونه صد تن با دو تن بر نیامده اند؟ یکی از آنان در پاسخ گفت: آنها دو نفر بودند و همراه ، ما صد نفر...