-
خدا جون
یکشنبه 27 آذرماه سال 1384 16:03
بجوشید بجوشید که ما بحر شعاریم بجز عشق بجز عشق دگر کار نداریم دراین خاک دراین خاک دراین مزرعه پاک بجز مهرو بجز عشق دگر تخم نکاریم چو پستیم و چو مستیم از ان شاه که هستیم بیایید بیایید که تا دست براریم مپرسید مپرسید ز احوال حقیقت که ما باده پرستیم نه پیمانه شماریم شما مست نگشتید از این باده نخوردید چه دانید چه دانید که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1384 19:39
-
خاک
سهشنبه 22 آذرماه سال 1384 12:32
به یاد استاد ارزیده: خاک نشینان عشق بی مدد جبرئیل هر نفسی میکنند سیر سماوات را
-
برای او
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 19:43
با امید به عفو حضرت عشق: امیدوارم بتوانم ابتدا خود نصایح ارزشمند خواجه شیراز را بکار بندم دوش با من گفت پنهان کاردانی تیز هوش وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش وانگهم در داد جامی کز فروغش بر فلک زهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت نوش با دل خونین لب...
-
از ترس درختی این مطلب اپ دیت شد
یکشنبه 20 آذرماه سال 1384 18:16
نمیدانم چه تاثیر است در عشق که بیمارش به صحت نیست مایل اسیر عشق شدن چاره خلاص من است
-
حاصل روزگار من
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1384 11:38
بی همگان بسر شود ، بی تو بسر نمی شود داغ تو بر دلم بود ، بی تو بسر نمی شود دیده ی عقل مست تو ، چنبر چرخ پست تو گوش طرب به دست تو،بی توبسرنمی شود جاه و جلال من تویی ،ملکت و مال من تویی آب زلال من تویی ، بی توبسرنمی شود بی تو اگربسر شدی ، زیر جهان زبرشدی باغ ارم سقر شدی ، بی تو بسر نمی شود گر تو سری قدم شوم ، ور تو کفی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1384 23:39
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1384 16:15
چهارشنبه 16 آذر ماه سال 1384 سحر گنجشگکان در جیک و جیکند به تسبیح خدای لا شریکند
-
اگر توانم....
دوشنبه 14 آذرماه سال 1384 23:45
گر کوره راه زندگی طویل است و پر ملال یاد آر که تنها یکبار باید از آن گذر کرد. اگر بتوانم شکستن دلی را مانع شوم زندگی را عبث نگذرانده ام اگر بتوانم از رنج انسانی دیگر بکاهم یا دردی را تسکین دهم یا سینه سرخی فروافتاده را باز در آشیان جای دهم زندگی را بیهوده سپری نکرده ام. امیلی دیکنسون
-
تقدیم به شه خوبان
یکشنبه 13 آذرماه سال 1384 17:55
امروز تفالی زدم از دیوان حضرت عشق: هر آنکو خاطر مجموع و یار نازنین دارد سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقلست کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد دهان تنگ شیرینش مگر ملک سلیمانست که نقش خاتم لعلش جهان زیر نگین دارد لب لعل وخط مشکین چوآنش هست واینش هست بنازم دلبر خود را که حسنش آن...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1384 13:34
هر که را شد ذوق عشق او پدید زود یابد هر دو عالم را کلید گر زنی باشد شود مردی شگرف ور بود مردی شود دریای ژرف
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1384 11:43
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 آذرماه سال 1384 12:42
حدیث قدسی : « کنت کنزاً مخفیاً ، فاحببت ان اعرف فخلقت الناس (الخلق) لکی اعرف » من گنجی پنهان بودم ، دوست داشتم که شناخته شوم ، پس خلق کردم تا اینکه شناخته شوم. در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد درجات عشق : عشق را سه مرحله است : 1- مرحله ی تحقیق طرفین یا تحقیق عاشق و معشوق 2- مرحله ی اتحاد...
-
عشق از نظر مولانا
یکشنبه 6 آذرماه سال 1384 12:08
مولانا جلال الدین را میتوان سر حلقه ی عارفان عاشق و سلطان بلا منازع مکتب عرفان عاشقانه و مکمل عرفان ایرانی نامید. مثنوی معنوی بزرگترین گنجینه ی عشق و عرفان ، عالی ترین مواد فعالیت ذهن و قاد و مغز توانا و روح حساس بشر متفکر ، یکی از کاملترین آثار معنوی جهان است. هر چه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل گردم از...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 آذرماه سال 1384 11:16
حضرت مولانا: آنها که بسر در طلب کعبه دویدند چون عاقبت الامر بمقصود رسیدند از سنگ یکی خانه ی اعلای معظم اندر وسط وادی بیزرع بدیدند رفتند در آن خانه ببینند خدا را بسیار بجستند خدا را و ندیدند چون معتکف خانه شدندازسرتکلیف ناگاه خطابی هم از آن خانه شنیدند کای خانه پرستان چه پرستیدگل وسنگ آن خانه پرستید که پاکان طلبیدند آن...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 آذرماه سال 1384 11:23
حضرت امیرالمومنین علیه السلام میفرماید: خوشا بحال کسی که زندگیش چون زندگی سگ باشد، پس در آن ده خصلت است پس شایسته است تمام آن خصایص در مومن باشد. نخست: آنکه سگ را در میان مردمان ، قدری نیست و این همان حال مسکینان و بیچارگان است. دوم : آنکه مالی و ملکی از آن او نیست و این ، همان صفت مجردان است. سوم : آنکه او را خانه و...
-
سخن عشق قسمت اول
چهارشنبه 2 آذرماه سال 1384 10:04
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت فتنه انگیز جهان غمزه ی جادوی تو بود معلوم نیست چه مدتی گذشت.....هزارها سال ، صد هزار ها سال ، هزار هزار ها سال کاینات بپرستش معبود ازلی مشغول بودند ، زمین و آسمانها با همه ی موجودات خود هم آهنگ در موسیقی پرستش خداوند و عشق ورزی بجمال او شرکت داشتند. نوای بلبل و آهنگ ملایم گذر نسیم از...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 آذرماه سال 1384 15:38
بچه که بودم مدام دستم رااز دستان نگرانی که مراقبم بود رها می کردم و آرزویم بود که یکبار هم که شده تنها از خیابان زندگی رد شوم . حالا که دیگر نمی شود بچه بود و فقط می شود عاشق بود از سر بچگی ، هر چه وسط خیابان زندگی سر به هوا می دوم ، هیچ کس حاضر نمی شود دستم را بگیرد و برای لحظه ای حتی مراقبم باشد ....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 آذرماه سال 1384 12:44
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 آبانماه سال 1384 13:36
شاهراه حقیقت بسّر جام جم آنگه نظر توانی کرد که خاک میکده کحل بصرتوانی کرد مباش بی می ومطرب که زیرطاق سپهر بدین ترانه غم از دل بدر توانی کرد گل مراد تو آنگه نقاب بگشاید که خدمتش چو نسیم سحرتوانی کرد گدائی در میخانه عشق طرفه اکسیریست گراین عمل بکنی خاک زرتوانی کرد بعزم مرحله عشق پیش نه قدمی که سودها کنی اراین سفر توانی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 آبانماه سال 1384 18:22
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1384 16:50
در جستجوی چه بودم در این کار گاه هستی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1384 16:40
یادش به خیر
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1384 16:22
خسرو گلسرخی / پرنده خیس می دانی پرنده را بی دلیل اعدام می کنی در ژرف تو آیینه ایست که قفس ها را انعکاس می دهد و دستان تو محلولی ست که انجماد روز را در حوضچه ی شب غرق می کند... ای صمیمی دیگر زندگی را نمی توان در فرو بردن یک برگ یا شکفتن یک گل یا پریدن یک پرنده دید ما در حجم کوچک خود رسوب می کنیم آیا شود که باز درختان...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1384 16:12
از این راه به کجا میروی؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1384 16:05
دست تو باز میکند پنجره های بسته را هم تو سلام میکنی رهگذران خسته را کوچه در انتظار تو پنجره بیقرار تو تا که کند نثار تو لاله دسته دسته را
-
اولین سخن عشق
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1384 15:51
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید نا خوانده نقش مقصود از کارگاه هستی