زان خوبتری که کس خیال تو کند
یا همچو منی فکر وصال تو کند
الحق که بر آفرینش خود نازد
ایزد که تماشای جمال تو کند
|
|
|
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد احسان تو را شمار نتوانم کرد گر بر تن من زبان شود هر مویی یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
با هر دو جهان چو رنگ باید بودن
بیزار ز لعل و سنگ باید بودن
مردانه و مرد رنگ باید بودن
ور نی به هزار ننگ باید بودن
مولانا
|