بچه که بودم
مدام دستم رااز دستان نگرانی که مراقبم بود رها می کردم
و آرزویم بود که یکبار هم که شده تنها از خیابان زندگی رد شوم .
حالا که دیگر نمی شود بچه بود و فقط می شود عاشق بود از سر بچگی ،
هر چه وسط خیابان زندگی سر به هوا می دوم ،
هیچ کس حاضر نمی شود دستم را بگیرد و
برای لحظه ای حتی مراقبم باشد .
**************************************
پژمان
سهشنبه 1 آذرماه سال 1384 ساعت 15:38
پژمان
سهشنبه 1 آذرماه سال 1384 ساعت 12:44