میگویند سبب اینکه شیخ جمال الدین ساوه ای ( پیشوای گروه معروف قلندریان) ریش و ابروان خود را تراشید این بود که او مردی زیبا و نیکو روی بود.
زنی از اهل ساوه خاطرخواه او شد ، بطوریکه مکرر پیغام باو میفرستاد و سر راه بر او گرفته ، اظهار عشق میکرد و شیخ امتناع می نمود و از قبول تمنای او خودداری میکرد.
زن چون از اصرار خود نومید گردید ، عجوزه ای را برانگیخت که نامه ی سر بسته ای بر دست در آستان سرائی سر راه شیخ بر گرفت و پرسید: آقا خواندن بلدید؟ شیخ گفت: بلی! عجوزه گفت این نامه از پسرم رسیده است میخواهم آنرا برای من بخوانی.
شیخ پذیرفت و چون نامه را بگشود عجوزه گفت: آقا پسرم زنی دارد که در دالان خانه است اگر لطف بفرمائید و آنرا در کریاس در ( هشتی ) بخوانید که او نیز بشنود سپاسگزار خواهیم بود شیخ پذیرفت و همینکه پای در هشتی نهاد عجوزه در را بست و آن زن که در کمین بود با کنیزان خود بر سر شیخ ریخته او را بداخل خانه کشانیدند و زن شیخ را بخود خواند.
شیخ چون دید رهایی میسر نیست موافقت نمود وگفت: من حرفی ندارم اما قبلا جای طهارت را به من نشان بدهید.
نشانش دادند و او آب برداشته داخل طهارتخانه رفت و با تیغ تیزی که داشت ریش و ابروان خود را تراشید و بیرون آمد. زن که او را به این وضع دید سخت متنفر گشت و بفرمود تا او را از خانه بیرون کنند.
خداوند شیخ را از ارتکاب گناه نگاه داشت و او از آن پس بهمان وضع باقی ماند و پیروانش نیز تراشیدن سر و ریش و ابروان را بین خود مرسوم کردند.
مرحمت فرموده ، حقیر را از نظرات خود آگاه سازید
متشکرم
واقعآ بهت تبریک میگم ، چون بفدری جالب و متنوع مینویسی که مجبور شدم نوشته های قبلیت هم بخونم و یه ضرب المثل معروف وبلاگی هست که میگه :( به منم یه سر بزن، خوشحال میشم...!!)
دوست تو : سیامک
چه بسیار زنانی که عاشق رویند فقط
جه اندک مردانی همچو قلندر در این زمانه
بسیار اموزنده بود قابل توجه بعضیها
سلام پژمان گرامی
این نظر نیستا
اینجا اومدم امروز از زحماتت تشکر کنم که واسه وبلاگم کشیدی
هر چند جبرانش مشکله
موفق باشی
سلام
خوبی خسته نباشی
اگه زود زود اپ دیتش کنیا ادم میتئنه هی بیاد نظر بده و تعداد بازدید کنندهام زیاد میشه
میبخشی ها فضولی بود اما یه پیشنهاد بود
موفق باشی