به یاد استاد ارزیده:
خاک نشینان عشق بی مدد جبرئیل
هر نفسی میکنند سیر سماوات را
چو رخت خویش بربسته از این خاکهمه گفتند با ما آشنا بودو لیکن کس ندانست این مسافرچه گفت و با که گفت و از کجا بود
افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت
چو رخت خویش بربسته از این خاک
همه گفتند با ما آشنا بود
و لیکن کس ندانست این مسافر
چه گفت و با که گفت و از کجا بود
افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع
شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت