آن عاشقان شرزه آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند رفتند و شهر خفته ندانست کیستند فریادشان تموج شط حیات بود چون آذرخش در سخن خویش زیستند مرغان پر گشوده ی طوفان که روز مرگ دریا و موج و صخره بر ایشان گریستند می گفتی ای عزیز ! سترون شده ست خاک اینک ببین برابر چشم تو چیستند هر صبح و شب به غارت طوفان روند و باز باز آخرین شقایق این باغ نیستند
سلام پژمان
شاخه با ریشه خود حس غریبی دارد باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد
غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست دگر با خبر گشته که دنیا چه فریبی دارد
بازم بیا سر بزن........................
آن عاشقان شرزه
آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
رفتند و شهر خفته ندانست کیستند
فریادشان تموج شط حیات بود
چون آذرخش در سخن خویش زیستند
مرغان پر گشوده ی طوفان که روز مرگ
دریا و موج و صخره بر ایشان گریستند
می گفتی ای عزیز ! سترون شده ست خاک
اینک ببین برابر چشم تو چیستند
هر صبح و شب به غارت طوفان روند و باز
باز آخرین شقایق این باغ نیستند
راز های نهانی را فاش می کنیم تا از پشت پرده ی رویا حقیقت شیرین عشق را دریابیم.
راز های نهانی را فاش می کنیم تا از پشت پرده ی رویا حقیقت شیرین عشق را دریابیم.
باریدنت مثل بهار بود پر از طراوتم از حضورت
زیبا مینویسی و آرام موفق باشی
عمر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید