سخن عشق قسمت اول

 

 

 

عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت      فتنه انگیز جهان غمزه ی جادوی تو بود

 

 

معلوم نیست چه مدتی گذشت.....هزارها سال ، صد هزار ها سال ، هزار هزار ها سال کاینات

 

بپرستش معبود ازلی مشغول بودند ، زمین و آسمانها با همه ی موجودات خود هم آهنگ در

 

موسیقی پرستش خداوند و عشق ورزی بجمال او شرکت داشتند. نوای بلبل و آهنگ ملایم گذر

 

نسیم از زمین با صدای تسبیح فرشتگان از آسمان در میامیخت و موسیقی دلپذیر عشق و محبت

 

را تکمیل میکرد...!

 

...ولی همچنانکه عشق طبیعت و عشق افلاک و زمین و آسمان ، عشق کوه و دشت و دریا و

 

رودخانه و جویبار با همه ی صفا و صداقتی که داشت ، حس غرور و کبر ناشی از جمال

 

معشوق ازلی را ارضا نمیکرد

 

بانگ تسبیح فرشتگان نیز قادر بترضیه ی خاطر لطیف دوست نبود...

 

این همه عشق معشوق را بجان پذیرفته بودند ولی معشوق در آنها استعداد و لیاقت و قدرت

 

تحمل عشق شکننده و عظیم خود را نمیدید ، عشق یکنواخت فرشتگان و دسته های مشخص

 

آنان که گروهی همواره در حال سجود و گروهی در حال رکوع و گروهی در حال قیام و

 

گروهی در حال تکبیر و گروهی در تسبیح و گروهی در تحلیل بودند...و محبت و مهر ساده و

 

ثابت کاینات که هم آهنگ در این حرکت و هیجان شرکت جسته بودند برای ارضاء حس

 

معشوقیت و معشوق و غرور و توقع ناشی از علم معشوق بجمال و حسن خود کافی و وافی

 

نبود...

 

اینجا بود که معشوق ازلی موجود عزیزی را در راه پرستش و عشق خود بر همه ی کاینات و

 

افلاک و فرشتگان برتری بخشید و عشق الهی و جلوه ی حسن لایزال خداوندی مهبطی نیکوتر

 

از دل او نیافت و آنرا منزل خود قرار داد

 

این موجود عزیز که به این افتخار نائل آمد انسان بود

 

سایه ی معشوق اگر افتاد برعاشق چه شد      ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سوگند دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 23:14 http://banouye-sib.blogsky.com

واقعا مشتاقه عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد