نهان در جهان
نهان در جهان

نهان در جهان

خاطرات سفر به ترکیه سال ۱۳۸۱ قسمت دوم

 

                                                 

پنجشنبه 20/4/81

 

 

صبح پس از بیدارشدن ازخواب وخوردن صبحانه، باک بنزین راتا جایی که میشد پرکرده

 

 وراهی محوطة گمرک شدیم(بنزین در ترکیه بطور متوسط لیتری 1200 تومان بود!).

 

در محوطة گمرکی، صف طولانی تریلیهایی که منتظر ورودبه خاک ترکیه بودند بیش از

 

هرچیز جلب توجه میکرد.

 

ساختمانها ومحوطة گمرک ایران نسبت به 2 سال پیش بسیار شیک ومدرن شده بود.

 

گمرک ترکیه نیز تازه مشغول تخریب ساختمانهای ویران خود شده بود!

 

بخاطر باد شدید شب گذشته، هزاران غورباقه در داخل وخارج ساختمانهای گمرک

 

 پراکنده شده بودند؛ بطوریکه یکی ازسطلهای زباله توسط خدمه گمرک کاملاً پر

 

ازغورباقه شده بود وهنگام راه رفتن بایدبسیارمراقب میبودیم که پایمان را بر روی

 

غورباقه های کوچولو نگذاریم!.

 

بعلت اینکه کمتر موتورسوار ایرانی از این محل عبور میکند ، حضور ما باعث تعجب

 

 و البته خوشحالی کارمندان گمرک ، پلیس و حتی مسافرین شده بود .

 

پس از اندکی انتظار بخاطر صرف صبحانه پرسنل گمرک وپشت سر گذاشتن مراحل

 

 ارزیابی وارد محوطة گمرک گوربولاغ شدیم.این دومین باری بود که من از این مکان

 

وارد کشور ترکیه میشدم و جالب اینکه در این دو بار و حتی دفعات بعد اصلا احساس

 

غربت بهم دست نداد و گویی خاک خودمونه. دونفری 5 میلیون لیر به پلیس ترک هدیه! داده

 

 وپس از انجام مراحل گمرکی بلافاصله به فری شاپ رفته وعلی 2 قوطی توبورگ (بیرا)

 

خریده ودلی ازعزا درآورد! البته من ناراحت بودم که بخاطر تلخی موضوع نمی توانستم

 

 علی را دراین خصوص همراهی کنم ولی خوشبختانه یک راننده تریلی ایرانی که

 

 ازایتالیا به ایران میامد، علی رابخوبی همراهی کرد!

 

سگهای گمرک ترکیه نیز همچنان مشغول گشت وگذار درمحوطةگمرکی بودند.

 

 صف  تریلیهای خارجی و رنگارنگ ومدل بالا که منتظر ورود به ایران بودندنیز

 

جلب توجه میکرد.

 

در ساعت 12 به وقت ایران و 30/10 به وقت ترکیه از محوطة گمرکی خارج

 

و در کناریک تابلوی تعیین فاصله تا شهرهای بزرگ ترکیه، باگرفتن عکسی یادگاری

 

 از کوه آرارات به طرف شهر ارزروم براه افتادیم.

 

در بدو ورود به ترکیه در سمت چپ جاده دهکده ای در دامنه کوه قرار گرفته است

 

 که « گوربولاق » نام دارد و در سمت راست جاده در انتهای دشتی وسیع کوه«آرارات»

 

قرار دارد که قله آن در تمام سال پوشیده از برف است. کوه آرارات در خط مرزی

 

 کشورهای ایران،ارمنستان و ترکیه واقع شده است و سمبل تمام ارامنه جهان

 

بشمار میرود. ترکها این کوه را«آغری» مینامند. در کنار این کوه، کوهی کوچکتر و

 

 مخروطی شکل وجود دارد که به آرارات کوچک معروف است.

 

حدود 34 کیلومتر بعد از مرز به اولین شهر ترکیه یعنی «دغوبایزید» میرسیم که شهری

 

 کوچک و دوست داشتنی با مردمانی مهربان است.

 

قراربودتا به سرعت به دغوبایزید رفته و روغن موتورها را تعویض کنیم. ولی صدای

 

 موتورها حکایت ازوضع وخیم روغنها داشت؛ بهمین خاطر بنا شدتا آهسته حرکت کنیم.

 

به یک پمپ بنزین شیک رسیده وازصاحب آنجا که مردی خوش اخلاق بود وتاحد‏ّخوبی

 

 فارسی صحبت میکرد (او عباس نام داشت ومشروب نمیخورد همچنین اتومبیل بنزی

 

 داشت مدل سال 2000 که به گفتةخودش قیمت آن 16 میلیارد لیر معادل 8 میلیون تومان مابود!)

 

 تقاضای روغنی مرغوب وظرفی جهت تخلیةروغن کردیم. باکمال تعجب ، پیچ کارتل

 

راکه باز کردم حدودیک استکان روغن ازموتورخارج شد وگویی تمام روغن (بهران)

 

 بخارشده بود وآن مقدار روغن نیز STP اضافه شده به روغن بود!. ازموتورعلی هم مقدار

 

 بیشتری روغن خارج شد وآنهم البته بخاطراین بودکه علی همیشه 1 لیترروغن درموتورش

 

 میریخت ومن800 سی سی!.

 

لازم بذکر میدانم درزمان سفر، قیمت هر یک میلیون لیر معادل پانصدتومان بود.

 

 بهرحال پس از اتمام کارو خداحافظی ازصاحب پمپ بنزین وبچه های خوب وباادبش

 

( کلمه پوشِت معادل ترکی کیسه را به یادگار ازو یادگرفتم ) به طرف ارزروم براه افتادیم.

 

هوای بسیار عالی و فرح بخش و جاده های نسبتا خلوت ، رانندگی را بسیار لذت بخش میکرد.

 

در فاصلة 300 کیلومتری مرز تا ارزروم از شهرهای آغری، هوراسان وپاسینلر عبورکرده

 

 که حجاب کامل خانمهای این شهرهاتعجب علی رابرانگیخت! ومن به اویادآورشدم که

 

 ترکیه کشوری اسلامی است.

 

الان که وسط تابستان بود ،در بعضی از قسمتهای این مسیر هوا بشدت سرد میشد بطوریکه

 

 با پوشیدن کاپشن هم میلرزیدیم!!

 

حدودساعت30/4 بعدازظهر درپمپ بنزین کاملی که شامل فروشگاه زنجیره ای وکمپینگ

 

 بودتوقف کردیم. اتوبوسی که حامل مسافران ایرانیِ عازم سوریه بود اندکی پس از مادراین

 

 پمپ بنزین توقف کرد. برای ما،دیدن هموطن وبرای آنان دیدن دوموتورسوار ایرانی

 

بسیارخوشحال کننده بود ومدتی را باآنان به گفتگو پرداختیم.

 

لازم بذکراست،این پمپ بنزین درفاصلة300 کیلومتری ازمرز و20 کیلومتر مانده به

 

 شهر ارزروم قرار داردوپرسنل پمپ بنزین وفروشگاه وکمپینگ تا حد خوبی فارسی صحبت

 

 وحتی پول ایرانی راقبول میکردند که این موضوع دربرگشت به من کمک خوبی کرد!.

 

بهرحال پس از جداشدن ازاتوبوس کاشانیها واندکی راه؛ درساعت 6 بعدازظهرواردشهر ارزروم

 

 شدیم وچون من ازقبل بااین شهرآشنایی داشتم یکراست بطرف هتل   sefer که قیمت مناسبی

 

 داشت رفته وپس از گشت وگذاری درشهرشب را در آنجا سپری کردیم.

 

                                                 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
غریبه چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 00:53 http://banouye-sib.blogsky.com

سلام خسته نباشید
واقعا به همتتون تبریک میگم هم در سفر هم در تایپ و نگارش در وبلاگتون
موفق باشید منتظر ادامه خاطراتتون هستیم
راستی سفر بعدی کیه؟؟

غریبه چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 20:40 http://banouye-sib.blogsky.com

سلام
خسته نباشید با چه ذوقی اومدم بقیه سفر نامتون رو بخونم امروز آپ نکرده بودید
منتظر بقیه سفر نامه شما هستیم
خدا قوت

بزرگ پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 06:32 http://ahletamiz.blogfa.com

درود
بسیار جالب و زیبا بود .و شدیدا کنجکاوی من را برای تعقیب سفر شما تحریک کرده است منتظر قسمت بعد هستیم
بدرود

ساغر چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 16:03 http://sokoote-del.blogsky.com

سلام
جالب بود
خسته نباشید
الان ادامشو می خوانم

موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد